یادش بخیر

نقطه سرخط

گاهی چه اصرار بیهوده ایست ، اثبات دوست داشتنمان ... چرا که دوست ترمان دارند وقتی دوستشان نداریم !!!

 

یادش بخیرتو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد، مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتنآب بخوریم

 

 

شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش میکرد وقطع می شد…. سر زد از افقمهر خاوران !

 

 

قبل از شروع برنامه یه مجری میومد،اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام میکرد...آخرشم می گفت شما روبه دیدن فلان برنامه دعوت می کنم..

 

 

تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیرمیز.

 

 

سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ

 

 

ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.

 

 

کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک یددار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.

 

 

خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی !

 

 

موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.

 

 

پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !

 

 

شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.

 

 

زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تااولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون.

 

 

یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی باکلاس بود.

 

 

دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟

 

 

ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیارببینم راست میگی یا نه !

 

 

پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش میخواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه وکثیف می شد !

 

 

یادش بخیر!!! واقعا چه زود بچگی هامون گذشت...چه زود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 13 تير 1391برچسب:,ساعت16:49توسط سوده | |