یادش بخیرتو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد، مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن…آب بخوریم شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش میکرد و قبل از شروع برنامه یه مجری میومد،اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام میکرد...آخرشم می گفت شما روبه دیدن فلان برنامه دعوت می کنم.. تو نیمکت ها باید سه سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد. کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک یددار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد. خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی ! موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن ! شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت. زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی باکلاس بود. دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟ ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیارببینم راست میگی یا نه ! پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش میخواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه وکثیف می شد !
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
خدایا ازعشق امروز من چیزی برای فردا بگذار نگاهی... یادی... تصویری... خاطره ای... برای آن هنگام كه فراموش خواهیم كرد كه روزگاری چقدر عاشق بودیم. Archivesاسفند 1393بهمن 1393 مرداد 1393 خرداد 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 مهر 1392 مرداد 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 AuthorsسودهLinks
وبلاگ سعید
LinkDump
تی شرت کاربران آنلاين:
بازدیدها :
|